استفن اوه استفن!
او قبلا هم در لحظه ها یی وحشتناک به نظر رسیده.زمانی که در هتل رو شکوند و به اون بچه خون اشامی که الینا و بانی رو دزدیه بود گفت یا از شهر می ره یا اینکه او را می کشد.و وقتی که بچه خون اشام گفت که من از رژیم خون خواری تو خبر دارم استفن با بیرون کشیدن پرتاب کننده اتش خلافش رو بهش ثابت کرد.و وقتی که ازخون الینا چشید شکنجه شدن او دیده شد.
اما او به عنوان مرد اول الینا در بیشتر مواقع ظاهر شده است و چون بیشتر جمله های الینا تبدیل شده بود به اینکه هی ما نمی تونیم مستقیما وارد نقشه های خطرناک بشیم و کل شهر رو به کشتن بدیم من با استفن مقدس کمتر حال می کردم.
و فصل 3 اغاز شد.
در فصل 3 او و کلاوس جسدها رو پشت سرشون جا می گذاشتن و باعث شده بود تمام اف بی ای دنبال اون ها روانه بشه و اسمهاشون توی روزنامه ها بره.اما او این کار را با میل خودش برای محافظت از الینا و دیمن می کرد و زیر نفوذ کلاوس نبود.
اما این ها برای کلاوس کافی نبودن(اثار بیشتری از انسانیت) عشق او به النا و دیمن و پنهان کردن حقایق برای محافظت از انها باعث شدن که دوست واقعی برای کلاوس نباشه.
بنابراین کلاوس این احساسات را از او بیرون کشید.
پاول واقعا معرکه ست. به زیبایی نشون داد که استفن با چه اشتیاقی دست و پنجه نرم می کنه و چگونه در مقابل طبیعت خودش می ایسته. اما حالا با نفوذ کلاوس او ازاد تر و ازادتر شد.
به راحتی می شد دید که انسانیت و جنگ با طبیعت درونی خودش از استفن بیرون رفت و اینکه خون اشام جای تمام اون احساسات رو گرفت.
یه نیشخند بی رحمانه و می شد فهمید که تمام عشق الینا از وجودش بیرون رفت و حالا بازی عوض شده است.